ها.سین

هیچ اگر سایه پذیرد ، ما همان سایه هیچیم...ها.سین

ها.سین

هیچ اگر سایه پذیرد ، ما همان سایه هیچیم...ها.سین

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمیه نزدیک است...» ثبت شده است

گفت : در می زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

مزن این خانه ی مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما

 

گفت: آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

و اگر روضه ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما

 

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر، اما

 

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-

گفت: یک روز یک نفر اما...

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
 
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
 
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
 
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
 
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
 
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
 
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
 
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
 
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
 
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
 
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
 
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است
 
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
 
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...